کد مطلب:313480 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:208

تو خوری آب - حسین بن علی تشنه لب است


دید چون بی كسی شاه شهیدان، عباس

خواست رخصت ز حسین بن علی، اشرف ناس



با ادب رفت حضور شه بی پشت و پناه

گفت كی خسرو بی یار، اباعبدالله



ای كه جانم به فدای علی اكبر تو

جان عباس به قربان علی اصغر تو



رخصتم ده كه در این وادی پر جوش و خروش

بكنم جنگ و كنم جام شهادت را نوش



چون شنید این سخنان از پسر شیر خدا

داد پاسخ به ابوالفضل، شه كرب و بلا



ای برادر، تو در این دشت علمدار منی

گر شوی كشته، ز غم پشت مرا می شكنی



عوض جنگ در این معركه، ای نور دو عین

قطره ای آب رسان بر لب طفلان حسین



امر شه كرد اطاعت پسر باب نجات

مشك بگرفت و روان شد به سوی شط روان



لشگر از هیبت آن شیر به جنبش افتاد

راه بر پور علی، ماه بنی هاشم، داد



گشت وارد به شریعه چو رسید او از راه

مشك را كرد پر از آب و كشید از دل آه



خواست رفع عطش از خود كند و گیرد جان

دو كف دست فروبرد در آن آب روان



آب را در دو كف خویش چو شهزاده بدید

یادش آمد ز لب خشك شهنشاه شهید



گفت عباس مخور آب كه دور از ادب است

تو خوری آب؟! حسین بن علی تشنه لب است!



ریخت آن را از كف و كرد در آن آب نگاه

مشك افكند روی دوش بیفتاد به راه



دادن آب به اطفال، چو مقصودش بود

رو، به سوی حرم شاه شهیدان فرمود



پسر سعد چو از مقصد او شد آگاه

شد در اندیشه و رو كرد به افراد سپاه



گفت كای فرقه ی بی شرم و گروه بدنام

مگذارید كه این آب رساند به خیام



حمله چون گشت به او، گشت چو شیری غران

كشت هشتاد تن از فرقه ی روبه صفتان



الغرض در ره حق داد سر و جان و دو دست

شد شهید و ز غمش پشت برادر بشكست



(پیروی) می كند امروز ز غم شیون و شین

دارد امید شفاعت ز ابوالفضل و حسین



[ صفحه 261]